فریاد برآمدن. ناله برخاستن. فریاد برخاستن. بلند شدن آواز و ضجۀ کسی. (یادداشت بخط مؤلف) : به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست به هر برزنی آتش و باد خاست. فردوسی
فریاد برآمدن. ناله برخاستن. فریاد برخاستن. بلند شدن آواز و ضجۀ کسی. (یادداشت بخط مؤلف) : به شهر اندرون بانگ و فریاد خاست به هر برزنی آتش و باد خاست. فردوسی
استغاثه. مدد خواستن. استمداد کردن. (از یادداشتهای مؤلف) : به ملک سند کس فرستادند و فریادخواستند و گفتند که سپاه عرب آمد. (تاریخ بلعمی). سوی آسمان سر برآورد راست ز دادار آنگاه فریاد خواست. فردوسی. دست به استادم زد و فریادخواست. (تاریخ بیهقی). به عجز خویش معترف گرد و فریاد خواه. (تذکره الاولیاء)
استغاثه. مدد خواستن. استمداد کردن. (از یادداشتهای مؤلف) : به ملک سند کس فرستادند و فریادخواستند و گفتند که سپاه عرب آمد. (تاریخ بلعمی). سوی آسمان سر برآورد راست ز دادار آنگاه فریاد خواست. فردوسی. دست به استادم زد و فریادخواست. (تاریخ بیهقی). به عجز خویش معترف گرد و فریاد خواه. (تذکره الاولیاء)
فریاد برآوردن. ناله داشتن: ولیکن با چنین داغ جگرسوز نمی شاید که فریادی ندارند. سعدی. فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را. سعدی
فریاد برآوردن. ناله داشتن: ولیکن با چنین داغ جگرسوز نمی شاید که فریادی ندارند. سعدی. فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را. سعدی
استغاثه کردن. دادخواستن. تظلم. دادخواهی. (یادداشت مؤلف) : چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟) دقیقی. از او فریاد جست و عذرها خواست. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فریاد شود
استغاثه کردن. دادخواستن. تظلم. دادخواهی. (یادداشت مؤلف) : چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان کرکر (؟) دقیقی. از او فریاد جست و عذرها خواست. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فریاد شود